مصاحبه با ماهایا پطروسیان بازیگر محبوب ایرانی
پس از سالها بازی هنوز هم همان جدیت روزهای اول را دارید. وقتی جلوی دوربین می روید هنوز دلواپسیهای سالهای اولیه را دارید؟
از ابتدای ورودم به سینما تا آخرین فیلمی که بازی کردم حسم هنوز تغییری نکرده است. هر فیلمی که شروع و آغاز میکنم و هر تصمیمی که بعد از خواندن فیلمنامه برای همکاری و هم دستی می گیرم نگاه و حسم همان حسی است که روزهای اول داشتم. خلق یک کاراکتر، خلقت یک نقش، همان احساس را درمن ایجاد میکند.
نگرانیهایم همانهاست. شاید روزهای اول نگرانی بیشتری داشتم. البته نمی توانم بگویم همین حالا وجود ندارد؛ بلکه کارم همان گونه برایم جدی است. دلشوره دارم که آیا انچه میخواهم خوب از آب در می آید یا نه و آیا پیروز خواهم شد. به هرحال بازیگری برایم مبدل به یک کار روتین و حرفهای و دم دستی نشده است.
از زمانی که از منزل بیرون می آیید تا زمانی که سر صحنه برسید، بیشتر به چه چیزهایی فکر میکنید و ذهنتان درگیر چه چیزهایی میشود؟
اگر یکی، دو روز اول باشد؛ چون دارم کاراکتر را پیدا میکنم، شخصیت همان گونه برایم تازه و جا نیفتاده است اما روزهای آخر کار، شخصیت برایم کامل شده و بیشتر به سکانس و صحنههایی که دارم، فکرمی کنم. همینطور میزانسن و بده بستان با بازیگران دیگر و نحوه گفتن دیالوگ بیشتر ذهنم را درگیر میکند.
شما فیلمهای متنوعی بازی کردهاید. هیچوقت کارهایتان را دستهبندی کردهاید؟
مشاهده نمایید! دو نوع فیلم بازی کردهام؛ فیلمهایی که مردم به شکل وسیع دیدند و دوست داشتند و فیلمهایی که مخاطب ناب، آن ها را دیده ودر واقع؛ تعداد کمی از مردم انها را دیدهاند.
وقتی کار میکنید، چه چیزی بیشترین انرژی را در لحظه بشما می دهد؟
فیلمهایی را که هم خودم از بازی در آن ها راضی بودم و هم مردم از دیدن آن رضایت داشتند میپسندم. طبیعی است که آن فیلمها را بیشتر دوست داشته باشم و هم اینکه حتی پس از سالها که به انها فکر میکنم، به من انرژی بدهند.
در بعضی از بازیهایتان توانستهاید شمایل یک دختر مدرن را عرضه دهید. چطور و با چه تکنیک و روشی به این کار پیروز شدید؟
اصولا از همه ی چیزی که یک بازیگر باید ازآن استفاده کند، بهره می گیرم. با این حال بسته به نقشی که باید بازی کنم، ممکن است این بهرهگیری کم و زیاد شود؛ یعنی یک هنگام قرار است، بازی مینی مالتری داشته باشم و درونگرا باشم، پس طبیعی است که متمایز شود. بخشی از رفتارهای جلوی دوربین از درون،
فیزیک و رفتار خود آدم می آید و بخشی دیگر آن ها را پس از خواندن فیلمنامه و از نقشم بهدست میآورم و براساس آن روی بعضی چیزهایی که کشف کردهام تمرکز و تمرین میکنم.
چه چیزهایی از زندگی روزمره وارد بازیتان میشود؟
هر بازیگری حس و حال خودش را دارد. یک قانون کلی وجود ندارد که همه ی بازیگرها بتوانند ازآن پیروی کنند. درست است که دانشگاهها قوانین و تکنیکهایی را آموزش می دهند مثل تربیت بیان، برخورد با متن، شناخت رشتههای دیگر و… اما انچه تماس بازیگر با نقش است، فیلم به فیلم عوض میشود که به تجربه و حس و حال مربوط است.
خیلی از بازیگران بهخاطر تک سکانسهایی از بازیشان مورد دقت مردم یا داورها قرار میگیرند. شما هم از این تک سکانسهای ناب و خوب کم نداشتهاید. سکانسهای خوب برای بازیگر باید چه خصوصیتهایی داشته باشد و بازیگر چطور به آن سکانسها جان میدهد ؟
این ها نقطه اوج برای بازیگر هستند. تأثیر کارگردان و خوب بودن کاراکتر از طرفی و اینکه خود بازیگر چه ایدههایی برای اجرای درخشانتر و عمیقتر آن سکانس داشته باشد، دراین زمینه اهمیت دارد.
درحدود یکماهی که درگیر فیلم برداری هستید چه چیزی روی شما تأثیر منفی میگذارد؟
هم چیزهای گوناگونی است و هم به عوامل گوناگونی بستگی دارد. چون در کارم بسیارجدی هستم، هر چیزی که این جدیت را کم رنگ کند، مرا اذیت میکند. جدی نبودن آدمهای دیگر سر صحنه یا فضای کار، رویم تأثیر منفی می گذارد. منظورم از جدی بودن تلخ و عبوس بودن نیست،
مقصود زمانی است که کار میکنیم و درگیر گرفتن پلان هستیم. دراین صورت تک تک عوامل روی خوب درآمدن بازی بازیگر مؤثرخواهند بود. در چنین شرایطی اگر کسی باری به هر جهت برخورد کند و حوصله و صبر لازم را نداشته و یا دقت لازم رابه شما نداشته باشد همه یچیز اذیتدهنده میشود.
برای من که کار سنگین می شود. طبیعی است که بخشی از این نظم یا به هم ریختگی به کارگردان برمیگردد؛ اینکه او چه قوانینی برای صحنهاش داشته باشد.مشاهده نمایید! حتی از زمانی که خودرو و ماشین سراغ بازیگر می آید تا وی را سر صحنه ببرد، اگر بازیگر ببیند که راننده کارش را جدی گرفته، روی او هم تأثیر میگذارد.
رانندهای که خطرناک مرگ آفرین رانندگی کند، حرف و رفتارش مناسب نباشد، پنج صبح موزیکی بگذارد که با فضای فیلمی که من بازیگر در آن بازی میکنم، جور در نیاید امکان دارد همه ی فضای ذهنی آن روز آدم رابه هم بریزد.با این همه ی، طبق معمول این موارد رعایت نمی شوند، اما بازیگر تحمل میکند. فکر میکنم این امر از نشانههای غیرحرفهای بودن بعضی از عوامل سینما ست.
چه چیزی بیشتر از بقیه چیزها به سینما دلبستهتان میکند؟
خلق کردن یک نقش در سینما برایم بیشتر از پول و شهرت و…. اهمیت دارد. تفاوت و تنوع در نقش را دوست دارم.
بهنظرتان آیا با بازیگری می شود بین مردم سلیقهسازی کرد؟
هنرمند هر چه هست کار هنری خودش را میکند. یک فیلم شاید تأثیر بگذارد، اما بازیگر فقط بازیگر است و نقشهایی که بازی میکند، صرفا نقش هستند و قرار نیست آن نقشها برای مردم الگو شوند. اصلا بهنظرم قرار نیست کسی الگوی اخلاقی کسی شود. هر انسانی در هر حرفهای می تواند خصوصیات منفی یا مثبتی
روی اطرافیان خود بگذارد، اما در همه ی جای جهان به بازیگر بهعنوان کسی که کارش را انجام می دهد نگاه میکنند. بدترین چیز این است که بسیاراز افراد نقشهایی را که بازی میکنند بجای خودشان قالب کنند. درحالیکه انچه می بینیم نیستند و این باعث دورویی می شود.
خصوصیات رفتاری و اخلاقی شما روی بازیتان تأثیر دارد؟
نمیتوانم بگویم چه هستم؛ چون اگر کسی خودش را بشناسد جهان را شناختهاست. ما گاه از خود ما چیزهایی می بینیم که انتظار نداشتهایم. گاه فکر میکنیم کاری را نمی توانیم بکنیم اما می بینیم از پس آن بر می آییم. بسیارسخت است تعریف دقیقی از خود ما بدهیم. مشاهده نمایید! ممکن است چیزهایی از من در نقشم بیاید، ولی بسیاراز نقشهایی که بازی کردهام هیچیک از خصوصیاتم در آن نبوده و فقط سعی کردم آن کاراکتر را بفهمم و درک کنم.
شما ازجمله بازیگرانی هستید که به سوی کارگردانی رفتید و با ساخت چند فیلم کوتاه وارد عرصه ساخت فیلم شدید. چرا چنین تصمیمی گرفتید؟
مدتی هم فیلمنامه کوتاه و هم بلند نوشتم. هفت، هشت سال پیش بود که با اولین فیلم کوتاهم به اسم «یک روز قشنگ برفی» کارگردانی را تجربه کردم. به کارگردانی فیلم بلند علاقه ندارم. ساخت فیلم کوتاه امکانی فراهم میکند که بتوانم دغدغههای شخصی، عقاید و اعتقاداتم رابه فیلم مبدل کنم؛ چون در فیلم کوتاه دغدغه اکران نداریم به خواستههای فیلمساز بیشتر نزدیک است.این تجربه هر چند برایم سخت اما راضیکننده بود .
شما بازیگر هستید و شاید تعداد زیادی از دلمشغولیها، کارهای جانبی و سرگرمیها روی نگاه، انتخاب و هنرتان تأثیر بگذارد. چه چیزهایی از این دست باعث تغییر حس و حال و نوع نگاهتان می شود؟
آدمی نیستم که یک خط مستقیم در زندگیام داشته باشم. ممکن است زمان طولانی درونگرایی در زندگیام داشته باشم یا بالعکس؛ مثلاً از جهت سینمایی فعال باشم و بیشتر با اطرافیان رفت و آمد کنم می خواهم بگویم که آدم بسیار ترکیبی هستم، اما اینکه چه نوع سرگرمی به من کمک میکند، نمیدانم. بهنظرم هر چه میآموزیم و میبینیم، وقتی از دریچه چشم بازیگر به آن ها نگاه کنید جزو آموزشهای او بهحساب می آید. به این معنا
که وقتی فیلم میبینید یا ورزش میکنید یا هر کار دیگری، در مجموع دردها، خوشیها، خواستهها، آرزوها همه ی و همه ی دستمایه کارتان می شوند تا آگاهانه از آن ها استفاده کنید. استاد سمندریان همیشه می گفت؛ زندگی کنید. اگر بو میکنید واقعا بو کنید. به طبیعت نگاه نکنید. کاری کنید که همه ی اینها واقعا جذب وجودتان شود.
اینروزها بازی شما را در فیلم «خفهگی» می بینیم. فیلمی که در آن با یک فضای گرفته و غمگین و ارتباطات گسسته و آدمهای نگران مواجهیم. قرار گرفتن دراین فضا برای شما چه حس و حالی ایجاد میکرد؟
این فیلم نگاه و فضای خاصی دارد که از ژان رنو می آید. بهمینخاطر فیلم «خفهگی» فضای روز را ندارد اما حس روز و زندگی شهری همین امروز را دارد. تهران یا ایران را در آن نمی بینید اما حس همین امروز در آن جاری است. این چیزی بود که آقای جیرانی کارگردان فیلم می خواستند. او یک فیلم متمایز میخواست؛
فیلمی که کم بازیگر، فضای محدود، حس درونی و فضای سیاه و سفید همراه با گریزی به فیلمهای گذشته و متمایز داشته باشد. بعضی از مردم فضای سیاه و سفید را دوست دارند. من خودم عکسهای سیاه و سفید را دوست دارم و بهنظرم حس و حال دیگری دارند.
برای نقش زهره دنبال چه کاراکتری بودید؟
این شخصیت سهل و ممتنع است؛ یعنی در عین سادگی با یک حضور مؤثر عمق خودش را دارد. تلخی فضا برای این شخصیت هم وجوددارد.
رابطه زهره را- که شما نقش آنرا بازی میکنید- با صحرا «بانو الناز شاکردوست» چطور تعریف کردید؟
زهره نزدیکترین و صمیمیترین فرد به صحرا است. او با زهره درد دل میکند. نوع رفتار صحرا با زهره در بیمارستان و منزل متمایز است. فیلم توانسته به عمق روابط آدمها بپردازد؛ مثلاً به زهره طوری پرداخته شده که وقتی فیلم را میبینیم، میفهمیم که این آدم آن طور که در ابتدای فیلم ساده می بینیم، نیست.
او مثل خیلیهای دیگر آرزوها، ناکامیها، شکستها و ظاهرسازیهایی دارد و اصلا این زندگی، زندگی مورد علاقهاش نیست اما سعی میکند وانمود کند که هست. انتهای شخصیت او پر از حسرت و غم است.
چه تمرینهایی برای این نقش داشتید؟
خیلی تمرین نکردیم. کارگردان حکایت را بیان داشت و گفت و فیلمنامه را یکبار با بازیگرها دورخوانی کردیم. آقای جیرانی کسی را که انتخاب میکند، از قبل به این نتیجه رسیده انچه را که برای نقش می خواهد، آن بازیگر میتواند بهخوبی انجام بدهد.بهمین علت حین کار بسیاربا بازیگر کلنجار نمیروند.
بهدنبال مابه ازای خاصی از این نقش در جامعه هم گشتید؟
آدمهایی نظیر شرایط زهره در جامعه ما هستند، اما اینکه به صورت مشخص کسی را دیده باشم و از او تقلید کنم نه! هیچکدام از نقشهایم در سینما و تئاتر آدم بهخصوصی نبودهاند. همیشه چیزهایی از آدمهای مختلف در ذهنم میماند. شاید با دیدن یک تصاویر و عکس الهام بگیرم و به این نتیجه برسم که به کاراکتری که بازی میکنم نزدیک است.
نقش روبهروی شما را الناز شاکردوست «صحرا» بازی میکند. این اولین بازی شما با ایشان در یک فیلم سینمایی است. تماستان با بانو شاکردوست چطور بود؟
همبازی و همراه بسیارخوبی بودند. الناز اصولا دختر بسیارمهربان و علاقهمند به کارش است، بهخصوص این نقش را بسیاردوست داشت. بسیارمشتاقانه کار کرد و رابطهاش با من که فقط با ایشان بازی داشتم، بسیارخوب بود. بهمین خاطر بین ما رابطه دوستانهای بهوجود آمد. فقط یک رابطه حرفهای بین ما نبود. عموما بعد از کار، مینشستیم و کلی باهم حرف میزدیم و دردل میکردیم. بسیاربه هم نزدیک شدیم.
از نقشهایی که بانو شاکردوست بازی کرده کدام یک را دوست دارید؟
فیلم «خدا نزدیک است» را که در نقش معلم بود، میپسندم. همینطور بازیاش در فیلمهای«اتوبوس شب» و «خفهگی» را هم دوست دارم.
از بین نقشهای خودتان کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
نقشهایم در فیلمهای «هنرپیشه» یا« یک روز قشنگ برفی» و همینطور در نمایش «عشقآباد» برایم چیز دیگری هستند. همه ی نقشهایی را که بازی کردهام دوست دارم؛ چون برای هر کدام انرژی و مایه گذاشتم. ممکن است در بعضی از آن ها نتیجه کار مورد پسندم نباشد، اما نقشم را دوست داشتهام.
دوست دارید چه رخداد شاد کنندهای برایتان بیفتد؟
زندگیام مدتهاست شبیه رودخانهای است که در آن شنا میکنم. این رودخانه شاید مرا جایی ببرد که خوب و باصفا باشد و گاه شاید نه. بهمین علت به نوعی خودم رابه زندگی سپردهام. گاه آدم رویاهای زیادی دارد، اما رسیدن به آن ها آن قدر به تعویق میافتد و گاه حتی رویاها آنگونه شکل عوض میکنند
که کم میآورید. بهمینخاطر دیگر کمکم سعی میکنید بسیارآرزو نکنید تا از به نتیجه نرسیدن آرزوهایتان سرخورده نشوید. بعد متوجه می شوید که خیلیها در جهان به چیزهای کوچکی که دستمزد مسلمشان هم هست، نرسیدهاند. در نتیجه آرزوهایمان در برابر انها کم و کوچک میشوند. بهمین علت غالبا خجالت میکشم و سعی میکنم تحمل کنم.
علاقهمندیهایتان حاوی چه چیزهایی میشود؛ مثلاً چه سبک موسیقی را دوست دارید؟
بیشتر موسیقی پاپ را دوست دارم.
تئاتر می روید؟
اگر بشنوم که کار خوبی در حال اجراست، حتماً می روم. البته آخر هفته که خلوتتر است به نسبت دیگر روزهای هفته روزهای مناسبتری برای رفتن به تئاتر است؛ به شرطی که کارهای روتین آخر هفته اجازه بدهد. روزهای دیگر خیابانها بسیارشلوغ است و گاه برای دیدن یک نمایش وادار می شوی ساعتها در ترافیک بمانی.
اهل گالری رفتن هستید؟
دوست دارم بیننده نقاشی ، مجسمه و تصاویر و عکس باشم. اگر نمایشگاههای سالانه برگزار شوند، چه بهتر؛ چون تعداد بیشتری اثر میشود دید.
میانهتان با ادبیات چطور است؟
شاعران کلاسیک مثل حافظ ، مولوی و سعدی را می خوانم. رمان هم زیاد میخوانم.
اهل سفر هستید؟
حال و هوایش بیاید، می روم؛ مثلاً سالها پیش چند سفر طولانی به اروپا رفتم. البته بسیاربا برنامه این کارها را انجام نمیدهم.
آن کشورها رابا کشورمان مقایسه میکنید؟
آنجا بسیارچیزها خوب است اما به هرحال شهر و کشورم را بیشتر دوست دارم. اگرهم مقایسهای بکنم از این جهت است که چرا فلان کار خوب آن ها را تا حالا نکردهایم یا چرا مثل آن ها، از شهر و بناهای باستانیمان نگهداری نکردهایم. نه فقط بناهای باستانی که بناهای چند سال ساخته شده مان هم حاوی همین مقایسهها می شود. در اروپا بسیارخوب از بناهای مشهورشان نگهداری میکنند.
حتی در کوچکترین شهر های دور افتادهشان آن قدر یک بنای تاریخی را خوب نگه میدارند که بسیاری دوست دارند خودرا برای بازدید ازآن به فلان منطقه برسانند. خب! طبیعی است که وقتی میبینم از میان این همه ی اثر باستانی و غیرباستانی که در ایران داریم، فقط به چند تایی که شاخص هستند، دقت میشود «که البته آن ها هم در دسترس تخریب هستند» ناراحت می شوم.
بیشترین نگرانیتان به چه چیزی بر می گردد؟
مشاهده نمایید! همین منزلهای قدیمی که در تهران و بیشتر شهرها وجود دارند، جزو تاریخ و هویت ما هستند و هر خدشهای به آن ها وارد شود به هویتمان خورده است. باید تا می توانیم تاریخ و هویت خود ما را حفظ کنیم و به آن مباهات کنیم. وقتی به کشوری می روید و میبینید توانستهاند مسئله ترافیک یا آلودگی هوا را حل کنند، دلتان می خواهد در آنجایی هم که خودتان زندگی میکنید، نظیر این رخداد بیفتد. هر چیز خوبی که در جای دیگری از کره زمین وجوددارد، چرا ما ازآن استفاده نکنیم؟!
رماننویس مورد علاقه شما کیست؟
گابریل گارسیا مارکز رمان نویس همیشگی مورد علاقهام است. از نویسندگان ایرانی محمود دولت آبادی، علی اشرف درویشیان، صادق هدایت را دوست دارم. «کلیدر» دولتآبادی رمان مورد علاقهام است. پیشنهاد میکنم خوانندگان روزنامه رمان بخوانند؛ چون خواندن رمان هم دایره واژگان آدم را گسترده میکند و هم با تخیل نویسنده همراه میشویم و از طرفی دیگر؛ تجربه ما را از زندگی بالا می برد.
ورزش مورد علاقهتان چیست؟
ورزشهایی را که مردم دوست دارند میبینم. مسابقات فوتبال و کشتی را دنبال میکنم. قدمت کشتی و اشارات فردوسی به این ورزش پهلوانی آنرا برایم بسیارجذاب میکند. خودم هم اهل ورزش هستم. در نوجوانی ژیمناستیک میرفتم و هیچگاه شنا و کوهنوردی را کنار نگذاشتم. اسکی هم زیاد رفتهام.
کدام پیست را دوست دارید؟
خیلیها شمشک را بیشتر دوست دارند اما من بیشتر دیزین را میپسندم.با این همه ی زمانهایی که تئاتر کار میکردم و کارم بیشتر میشد، به پیست نمیرفتم.
از کودکی اهل بازیهای گروهی بودهاید؟
خیلی! اهل وسطی، لیلی، طناب بازی، والیبال و بسکتبال بودم. حتماً میدانید که ارامنه طبق معمول در زمینه بسکتبال خوب هستند. باوجود اینکه قد بلندی ندارم با پررویی تمام بسکتبال بازی میکردم. دو سه تا از انگشتانم بارها حین بازی در رفتهاند. بازیهای گروهی بسیارنشاط آور است. زمانهای گذشته که کامپیوتر نبود، بچهها بیشتر در فضای باز بودند.
اهل صنایعدستی ایرانی هستید؟
بعضی چیزها را دوست دارم و بعضی از صنایعدستی مثل فرش را بسیارخوب میشناسم. بسیارهم به فرش و هنر قالیبافی دلبستگی دارم. قالی ایران فوقالعاده است و متأسفم که شرایط آن طور که باید نیست و خودِ خانوادههای ایرانی از فرشهای ایرانی استفاده نمیکنند و سراغ ماشینی می روال. هنر آن است که با دست بافته شود. مشاهده نمایید! فرش ایرانی برترین فرش دنیاست. واقعا نمی شود تصور کرد که یک ایرانی در منزلاش فرش ایرانی نباشد!
موزه فرش زیاد میروید؟
بارها رفتهام؛ مجموعه بینظیری است. فرش واقعا روح دارد. اگر یک فرش را خوب نگه دارید، حتی باوجود گذشت ۴۰، ۵۰ سال ازآن، بخشی از خاطرات شما می شود و این روح آن فرش است.
بین گبه و فرش کدام را دوست دارید؟
فرش را میپسندم؛ چون گبه ساده است و مورد پسند اروپائیهاست. کارهای پیچیدهای را که در فرش اجرا میشوند، دوست دارم.
هیچوقت اهل کلکسیون بودهاید؟
نوار کاست و فیلم جمع میکردم و همینطور مجلهها و روزنامههایی که تماس با کارم داشتند.
اخبار سینما
جهت اطلاع از آخرین تغییرات وب سایت نازترین در خبرنامه وبلاگ ثبت نام کنید:
نظرات شما عزیزان: